کودکیهایم

کودکی هایم جا ماند

توی یک حیاط قدیمی

و باغچه ای که

پر بود از گلهای اطلسی

و اطاقی که یک دفتر نقاشی

روی میز ی چهارگوش

همیشه منتظر دستهای کوچکم بود

تا تخیلاتم را در آن

به تصویر در آورم...

[ یک شنبه 11 شهريور 1393برچسب:,

] [ 1:54 ] [ نیلوفر ]

[ ]

جادۀ بارانی

          

خاطراتم جا مانده

میان یک دفتر

و جاده ای که تمام روز

بارانیست ...

یادم نیست کدام هفته از پاییز

لبخند فراموش لبهایم شد؟

اما بی تردید

زمانی که فاصله افتاد میان من و تو

و دنیایی که در آن به تدریج

دستها سرد شد

و قلبها یخ زد...

 

[ شنبه 16 دی 1391برچسب:خاطرات من , لبخندی فراموش شده,

] [ 3:7 ] [ نیلوفر ]

[ ]

پاییز و خاطرات

          

پاییز را به تماشا نشسته ام

از میان پنجره ای که

به خیابان خاطراتمان

راه دارد...

برگها در وداع با درختان

رنگ خود را تغییر داده اند

وآرام می افتند

بر زمین خیسی که باران

آن را شسته است.

یادش بخیر روزهایی را که با چتر

عبور می کردیم

و کفش هایمان

روی برگهای خشک پاییز

آهنگی را تکرار می کرد

که تا انتهای خیابان مه آلود و سرد

ما را همراهی می کرد !

این روزها حوصله ام کم شده

شاید سفرت به درازا بکشد

و وقتی بر گردی

دیگر پاییز

تمام شده باشد .

[ یک شنبه 25 آذر 1391برچسب:,

] [ 20:27 ] [ نیلوفر ]

[ ]

یک فنجان قهوۀ داغ

 کافه ای دنج

و مردی که یادش رفته
چترش را بیاورد...
بیرون هوا ابریست
و شیشه ها را
بخار گرفته...
یک فنجان قهوۀ داغ می چسبد
پشت میزی که
نگاهی آن را
نمی پاید...
زندگی ادامه دارد
بدون توجه به آدمهایی که
دقیقه هایشان
با اندوه می گذرد...

[ چهار شنبه 7 آبان 1391برچسب:کافۀ دنج , شیشه های بخار گرفته,

] [ 21:52 ] [ نیلوفر ]

[ ]

ستاره

 

امشب کنار پنجره ها خواهم نشست

تا ماه را

در بلور شیشه ای آب

به تماشا بنشینم.

آسمان شب

هنوز هم بی ستاره مانده

و من بیهوده منتظرم

که ستاره ام را از میان ابرها بیابم

 

[ سه شنبه 26 مهر 1391برچسب:,

] [ 1:1 ] [ نیلوفر ]

[ ]

انتظار پاییز

 

 

 جاده های خیس

و برگهای باران خورده

دوباره دعوتم می کنند

به پاییز...

نمی دانی چقدر دلتنگم

برای قاصدکها

و نسیمی که گونه هایم را

با سردی ملایمش

نوازش دهد.

اینجا میان یک خیابان

به وسعت یک فصل

درختان انتظار تو را دارند

و آسمان

بوی تو را می دهد

-

 

 

[ سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:خزان طبیعت,

] [ 22:48 ] [ نیلوفر ]

[ ]

آسمان یا زمین؟

            

بدون دانستن اینکه بفهمم
در زمین چه می کنم ؟!
اگر تمام خوانده هایم را
مرور کنم
و تمام یادها را
از توی دفتر خاطراتم
بیرون بکشم ...
هنوز نمی دانم
اگر من یک پرنده بودم
آسمان را دوست داشتم
یا زمین را ؟!

[ شنبه 22 شهريور 1390برچسب:زمین یا آسمان را دوست دارم ؟,,,,

] [ 23:34 ] [ نیلوفر ]

[ ]

چشمان خیس

باران می آید

و تو

سراغ شادی را از من می گیری!

می بینی که چشمانم خیس است

از کجا می دانی لبخند ز دم!!!

اینجا همه چیز سرد شده 

حتی قلب من ...

[ سه شنبه 21 خرداد 1390برچسب:چشمهای خیس,

] [ 14:43 ] [ نیلوفر ]

[ ]

شکستن

       

 به آیینه ها بگویید

تصویر مرا
از شیشه های شکسه عبور ندهند
من در خود شکسته ام .

[ شنبه 27 ارديبهشت 1390برچسب:آیینه, شکستن,

] [ 16:6 ] [ نیلوفر ]

[ ]

شکوفه لبخند

 

 قصه هایم را
 
در گوش نسیم

فریاد خواهم زد
یک روز که بی حوصلگی
 
دست از سرم بردارد.
 
وقتی لبخند
در گوشۀ لبهایم
شکوفه کند
شادی را خواهم دوخت
به دفتر چۀ کوچک خاطراتم
...

[ پنج شنبه 2 ارديبهشت 1390برچسب:لبخند,

] [ 15:2 ] [ نیلوفر ]

[ ]